English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
order of service U سوت داور بمعنای دستورسرویس دادن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
yellow flag U پرچم زرد بمعنای خطر درجلو
Co U پیشوندی بمعنای 09 درجه منهای مقدار مذکور
co- U پیشوندی بمعنای 09 درجه منهای مقدار مذکور
observer U گواه تعیین شده از طرف کمیته برگزارکننده مسابقه گلف برای گزارش دادن نقض مقررات به داور
observers U گواه تعیین شده از طرف کمیته برگزارکننده مسابقه گلف برای گزارش دادن نقض مقررات به داور
goal judge U داور پشت دروازه لاکراس داور دروازه واترپولو
juror U داور
umpired U داور
jurors U داور
umpire U داور
judge U داور
arbiter U داور
arbitrators U داور
arbitrator U داور
arbiters U داور
umpires U داور
refereed U داور
referee U داور
marker U داور
umpiring U داور
referees U داور
markers U داور
judges U داور
judging U داور
arbitator U داور
judged U داور
refereeing U داور
refereeing U داور مسابقات
umpiring U داور مانور
referees U داور مسابقات
umpire U کمک داور
umpired U داور مانور
umpiring U کمک داور
placing judge U داور خط پایان
judicial arbitrator U داور قانونی
judicial arbitrator U داور قضائی
umpired U کمک داور
umpires U کمک داور
umpires U داور مانور
sole arbitrator U داور منفرد
field judge U داور میدان
line official U داور خط تجمع
head linesman U داور خط کناری
arbiters U قاضی داور
netcord umpire U داور تور
referee U داور مسابقات
awarded U رای داور
foot fault judge کمک داور
awarding U رای داور
arbiter U قاضی داور
award U رای داور
referee throw U پرتاب داور
referee's whistle U سوت داور
referee stops contest U استوپ داور
refereed U داور مسابقات
awards U رای داور
umpire U داور مانور
ump U کمک داور
net cord judge U داور تور
refereeing U داور بالای والیبال
stop U استوپ داور بوکس
stops U استوپ داور بوکس
referees U داور مسابقات شدن
stopped U استوپ داور بوکس
refereeing U داور مسابقات شدن
stopping U استوپ داور بوکس
refereed U داور بالای والیبال
the judgewas corrupted U داور به رشوه تطییع شد
fukushin U کمک داور کاراته
refereed U داور مسابقات شدن
deashim U داور وسط تکواندو
referee U داور مسابقات شدن
referees U داور بالای والیبال
umpire U سرداور داور مسابقات
back judge U داور در محوطه دفاعی
justiciary U داور عالی رتبه
dissent U مشاجره بر سر رای داور
dissented U مشاجره بر سر رای داور
umpires U سرداور داور مسابقات
dissents U مشاجره بر سر رای داور
umpired U سرداور داور مسابقات
referee U داور بالای والیبال
jooshim U داور کنار تکواندو
shushin U داور وسط کاراته
umpiring U سرداور داور مسابقات
aftereffect U اثر بعدی داور
ground judge U داور زمین شمشیربازی
sole arbitrator U حکم یا داور انحصاری
protests U اعتراض به رای داور کشتی
protested U اعتراض به رای داور کشتی
The referee blew for full-time. U داور سوت پایان بازی را زد.
protest U اعتراض به رای داور کشتی
protesting U اعتراض به رای داور کشتی
flagman U داور مخصوص تشخیص امتیاز
backfield U جای بازیگر پشت داور
two U دو انگشت داور به معنی دودقیقه اخراج
patrol judge U داور برج طول مسیر اسبدوانی
The referee put a boycott on him . U داور اورا از بازی محروم کرد
slow whistle U تاخیر داور در سوت زدن پس از خطا
officiate U بعنوان داور مسابقات را اداره کردن
officiating U بعنوان داور مسابقات را اداره کردن
officiated U بعنوان داور مسابقات را اداره کردن
referee's position U اعلام کشتی در خاک از سوی داور
twos U دو انگشت داور به معنی دودقیقه اخراج
officiates U بعنوان داور مسابقات را اداره کردن
rhadamanthus U داور سخت گیر ورشوه خوار
jump ball U توپی که داور بین دوبازیگر به هوا می اندازد
inspector U داور برای تشخیص نقض مقررات مسابقه
inspectors U داور برای تشخیص نقض مقررات مسابقه
paddock judge U داور سرپرست اماده شدن اسبهای مسابقه
technical foul U خطای شروع بازی واترپولو پیش ازاعلام داور
chest protector U لایی کلفت محافظ سینه توپگیریا داور بیس بال
appeal play U تقاضای بازیگر برای اعلام رای داور نسبت به خطای حریف
reduces U تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reduce U تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reducing U تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
adjudicate U تشخیص برنده دریک بازی نیمه تمام باتوجه به بهترین حرکات ممکن طرفین توسط داور ذی صلاح
adjudicated U تشخیص برنده دریک بازی نیمه تمام باتوجه به بهترین حرکات ممکن طرفین توسط داور ذی صلاح
adjudicates U تشخیص برنده دریک بازی نیمه تمام باتوجه به بهترین حرکات ممکن طرفین توسط داور ذی صلاح
adjudicating U تشخیص برنده دریک بازی نیمه تمام باتوجه به بهترین حرکات ممکن طرفین توسط داور ذی صلاح
referees U در CL دعوی یابا تراضی طرفین و یا به نظردادگاه به داور ارجاع میشود و سپس در صورتی که نظرش دادگاه را قانع کندهمان نظر مبنای حکم قرارمیگیرد
refereeing U در CL دعوی یابا تراضی طرفین و یا به نظردادگاه به داور ارجاع میشود و سپس در صورتی که نظرش دادگاه را قانع کندهمان نظر مبنای حکم قرارمیگیرد
referee U در CL دعوی یابا تراضی طرفین و یا به نظردادگاه به داور ارجاع میشود و سپس در صورتی که نظرش دادگاه را قانع کندهمان نظر مبنای حکم قرارمیگیرد
refereed U در CL دعوی یابا تراضی طرفین و یا به نظردادگاه به داور ارجاع میشود و سپس در صورتی که نظرش دادگاه را قانع کندهمان نظر مبنای حکم قرارمیگیرد
consent U اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consents U اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consenting U اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consented U اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
ferrying U گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferry U گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferries U گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferried U گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
example is better than precept U نمونه اخلاق از خود نشان دادن بهترازدستوراخلاقی دادن است
to put any one up to something U کسیرا از چیزی اگاهی دادن کسیرادر کاری دستور دادن
to sue for damages U عرضحال خسارت دادن دادخواست برای جبران زیان دادن
defines U 1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
defining U 1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
define U 1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
defined U 1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
expands U توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
expanding U توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
televising U درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
televises U درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
conducts U هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
shifts U انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها
shifted U انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها
shift U انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها
conducting U هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
televised U درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
televise U درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
conducted U هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
expand U توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
formation U سازمان دادن نیرو تشکیل دادن صورت بندی
conduct U هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
to picture U شرح دادن [نمایش دادن] [وصف کردن]
outdoes U بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
shifting U حرکت دادن تغییر سمت دادن لوله
outdoing U بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
adjudging U با حکم قضایی فیصل دادن فتوی دادن
adjudges U با حکم قضایی فیصل دادن فتوی دادن
adjudged U با حکم قضایی فیصل دادن فتوی دادن
outdo U بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
development U گسترش دادن یکانها توسعه دادن نمو
developments U گسترش دادن یکانها توسعه دادن نمو
advances U ترقی دادن ترفیع رتبه دادن
organizations U سازمان دادن ارایش دادن موضع
promulge U انتشار دادن بعموم اگهی دادن
organisations U سازمان دادن ارایش دادن موضع
greaten U درشت نشان دادن اهمیت دادن
organization of the ground U سازمان دادن یا ارایش دادن زمین
indemnify U غرامت دادن به تامین مالی دادن به
organization U سازمان دادن ارایش دادن موضع
square away U سروسامان دادن به دردسترس قرار دادن
allowance U جیره دادن فوق العاده دادن
allowances U جیره دادن فوق العاده دادن
drags U حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
dragged U حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
drag U حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
dynamically U اختصاص دادن حافظه به یک برنامه در صورت نیاز به جای اختصاص دادن بلاکهایی پیش از اجرا
mouses U وسیله نشانه گر که با حرکت دادن آنرا روی سطح مسط ح کار میکند. و با حرکت دادن آن
mouse U وسیله نشانه گر که با حرکت دادن آنرا روی سطح مسط ح کار میکند. و با حرکت دادن آن
dynamic U اختصاص دادن حافظه به یک برنامه در صورت نیاز به جای اختصاص دادن بلاکهایی پیش از اجرا
triple option U بازی تهاجمی با3 اختیار دادن توپ به مدافع پرتاب بازیگرمیانی حفظ توپ و دویدن باان یا پاس دادن
massaged U ماساژ دادن تغییر دادن
preferring U ترجیح دادن برتری دادن
prefers U ترجیح دادن برتری دادن
prefer U ترجیح دادن برتری دادن
directs U دستور دادن دستورالعمل دادن
massage U ماساژ دادن تغییر دادن
plating U اب دادن روکش فلز دادن
pronounces U حکم دادن فتوی دادن
pronounce U حکم دادن فتوی دادن
judging U حکم دادن تشخیص دادن
develop U بسط دادن پرورش دادن
lends U عاریه دادن اجاره دادن
circulated U انتشار دادن رواج دادن
incise U چاک دادن شکاف دادن
incised U چاک دادن شکاف دادن
incises U چاک دادن شکاف دادن
purging U غرامت دادن جریمه دادن
Recent search history Forum search
There is no search result on forum.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com